لیگ عدالت زک اسنایدر چهار ساعت و دو دقیقه ادامه دارد. این 242 دقیقه است. این طولانیتر از «آواتار»، «انتقامجویان: پایان بازی»، «ایرلندی»، «رقص با گرگها»، «مالکوم ایکس»، «لارنس عربستان» و هر کدام از فیلمهای «پدرخوانده» است. اقتباس کنت برانا از «هملت» در سال 1996 به عنوان طولانیترین اکران تئاتری استودیویی بزرگ در تاریخ نمایش داده میشود.
و خواننده، اگر زمانی در سینماها منتشر شود، من دوباره میروم آن را ببینم، البته تا زمانی که در IMAX باشد و اینتراکت وجود داشته باشد.
شاید زمانی دیگر بتوانیم در مورد جاده ای که به این لحظه منتهی شد، همراه با پیامدهای آن برای روابط اصلی استودیو با عناصر حق طلب یا جنگ طلب در هواداری صحبت کنیم. احساسات خود من در تیتر کلیک هول خلاصه می شود، "بدترین فردی که می شناسید، نکته بسیار خوبی را بیان کرد." خط پایانی: من نمی دانم چگونه می توان این نسخه از پروژه را در کنار نسخه 2017 قرار داد و تشخیص داد که از هر نظر برتر است.
این برش چهار ساعته، همان نگاه مولف گرایانهای است که مارتین اسکورسیزی زمانی که شکایت کرد (به درستی) از اینکه اکثر فیلمهای ابرقهرمانی مدرن آنطور که او میدانست و برایش ارزش قائل است، شباهتی به سینما ندارند، خواستار آن بود. با مجموعه داستان سرایی گسترده اش، ترکیبی از جدیت پوکری و تراژدی بزرگ، ساختار شکسته اش، و قدم زدن اغلب یخبندان آن - که در لحظاتی طولانی، اغلب به خاطر زیبایی، صرفاً به دریا می نشیند، و ایمانی آرام به خودش نشان می دهد. قضاوتی که به ندرت خارج از فیلمهای به اصطلاح «سینمای آهسته» دیده میشود - این برش مطالباتی را از مخاطب ایجاد میکند که هرگز توسط یک فیلم ابرقهرمانی که با این سطح بودجه تولید شده است، ایجاد نشده است.

پسزمینه: «لیگ عدالت» قرار بود سومین فیلم از سری فیلمهای ابرقهرمانی زک اسنایدر بعد از «مرد پولادین» و «بتمن علیه سوپرمن: طلوع عدالت» باشد، اما اسنایدر و همکار و همسرش، تهیهکننده اجرایی دبورا اسنایدر در حین پستولید از سمت خود کنارهگیری کرد تا برای دخترشان که بهطور غیرمنتظرهای درگذشته بود سوگواری کند. استودیوی اکران کننده، برادران وارنر، پیش از این به اسنایدرها فشار می آورد تا به طنز اضافه کنند، پس از ناامیدی نسبی باکس آفیس از «بتمن علیه سوپرمن» که با مرگ سوپرمن به پایان رسید. جاس ویدون (نویسنده/کارگردان دو فیلم اول «انتقامجویان») وارد پروژه شد تا پروژه را از خط پایان عبور دهد، مدت زمان اجرا را تا دو ساعت حفظ کند و همه چیز را روشن نگه دارد. ویدون در نهایت به بازنویسی و فیلمبرداری مجدد بیشتر فیلم پایان داد، آن را با تکلاینرهای هوشمند و هوشمندانه ساخت و صحنههای اکشن جدیدی را فیلمبرداری کرد که اگرچه توانمند بودند، اما فاقد هذیان توربوشارژی بود که اسنایدر به آن معروف است. بر اساس برخی گزارش های پشت صحنه، کمتر از 20 درصد از آنچه در اکران نهایی به پایان رسید توسط اسنایدر کارگردانی شده است.
تکرار - به نظر درست تر است که آن را "ترمیم" بنامیم - حاوی فیلم Whedon صفر است. این به هفت فصل با عناوین تقسیم شده است، که هر کدام دارای کیفیتی مستقل هستند که یادآور شماره های یک کمیک ماهانه است (و همچنین اپیزودیک تلویزیونی قدیمی؛ Snyder Cut به همان اندازه یک تار متوسط است، "آیا تلویزیون است. یا این یک فیلم است؟» به عنوان پروژه «WandaVision»، «Small Axe» و فصل سوم «Twin Peaks»). تنها بخش کوچکی از آنچه روی صفحه نمایش داده میشود کاملاً جدید است، بهویژه یک مکالمه «تیزر» آیندهنگر بین بتمن و جوکر، که به طرز عجیبی در پایان یک تجربه سه ساعته بهشکل فوقالعاده شکل گرفت. اما اسنایدر در طول فیلمبرداری اولیه آنقدر مواد تولید کرد - بیشتر آن توسط برادران وارنر بدون اینکه هنرمندان جلوههای بصری به درستی به پایان برسند - به نظر میرسد که کلیت یک اثر جدید است.
اینجا هیچ فایده ای ندارد که به عمق مقایسه صحنه به صحنه بپردازیم، زیرا فرقه اسنایدر مطمئناً آن را با جزئیات کمیسیون 11 سپتامبر پوشش می دهد، و چون دیگر دلیل قانع کننده ای برای تماشای کات ویدون (که من دوست داشتم) وجود ندارد. بیش از بسیاری از بینندگان) فراتر از کنجکاوی. آن تجسم یک «مأموریت نجات» وصلهآمیز فرانکنشتاین بود که هدف آن انجام یادداشتهای استودیویی بود - که یکی از آنها، «طنز بیشتر»، در گذشته به نظر زائد به نظر میرسد. بروس وین/بتمن اثر بن افلک؛ به اضطراب محل کار شرور اصلی استپن ولف (سیاران هیندز)، که اساساً یک مدیر میانی زره پوش است که با برادرزاده/رئیس خود، دارکسید (ری پورتر) مشروط می شود. به شرح جف گلدبلوم/بیل موری به سبک شخصیت به عنوان گوینده ورزش از بری آلن/فلش (ازرا میلر). به بصری کارگردانی اسنایدر، به ویژه در صحنههایی که فلش زمان را کند میبیند، و ما میتوانیم ببینیم که او آیتم به آیتم جهان را مجدداً مرتب میکند، مانند یک سرآشپز شلوغ که هر وعده غذایی را در یک ضیافت درست در مقابل کارکنان دوباره میپزد. چرخ آن را به مهمانان.
اکثریت قریب به اتفاق فیلم های پرفروش ابرقهرمانی به عنوان آثاری مستقل از بیان خلاق در نظر گرفته نشده اند. آنها قرار است به عنوان چرخ دنده در یک ماشین تولید محتوا عمل کنند که تا حد زیادی از سؤالات دردناک یا بی پاسخ جلوگیری می کند و تصاویر یکبار مصرف را تغذیه می کند. موقعیتهایی برای بینندگانی که انتظار دارند برای وفاداری به برندشان و آشنایی با داستانهای کمیک با دادن هر چه بیشتر چیزهایی که از قبل میدانند دوست دارند، پاداش دریافت کنند. در مقایسه، Snyder Cut یک محصول شرکتی است که به نظر می رسد از رویای تب سرچشمه گرفته است، مانند "Superman Returns"، Ang Lee's "Hulk"، و اقتباس های غیرقابل طبقه بندی کمیک غیر ابرقهرمانی مانند "Popeye". «تاریخ خشونت»، «جاده ای به سوی فنا» و «شکوه آمریکایی». یا، برای این موضوع، فیلمهای غیرطنز مانند «یکی از قلب»، «مسابقه مسابقه سرعت»، «پروکسی هادساکر» و «زمان پخش» مورد بررسی قرار میگیرند. فیلمهایی مانند اینها آثاری از شور و شوق کودکانه و وسواس مبهم هستند، ویژگیهایی که در خانه هنری و سینمای مستقل رایجتر از فیلمهای پرفروش استودیویی هستند. وقتی بزرگی این تولیدات را با انتخابهای سرسختانه خصوصی داستان و سبک مقایسه میکنید، به نظر میرسد که با هر آنچه که در اولین اکران در جهان «فیلمسازی عادی» تلقی میشد، کاملاً ناهماهنگ هستند.
کات ویدون از «لیگ عدالت» برعکس آن بود. این فیلم بیشتر شبیه یک فیلم مارول بود، شلوغ و شوخزده و بیوقفه جذاب. بروس وین/بتمن و دایانا پرینس/واندر وومن (گال گدوت) و کلارک کنت/سوپرمن (هنری کاویل)، آرتور کوری/آکوامن (جیسون موموآ)، بری آلن/فلش و ویکتور استون/سایبورگ (ری فیشر) به حاشیه رانده شدند. ). Snyder's cut یک عکس گروهی است که به خوبی فیلم های "انتقام جویان" MCU کار می کند و گروهی از قهرمانان را به عنوان افرادی با اراده و کاملاً گرد ارائه می دهد، افرادی که قبل از شروع اکشن اصلی زندگی و مشکلاتی داشتند و باید یاد بگیرند. برای همکاری با هم (در خدمت مبارزه با استپن گرگ و دارکسید و احیای سوپرمن/کلارک کنت.
بله، یک طرح وجود دارد: اساساً مانند اولین فیلم «لیگ عدالت»، و در مورد آن، فیلمهای «انتقامجویان»: یک مرد بد مافوق بشر و بزرگ میخواهد به منبعی از ابرقدرتهای مسلط بر زمان و مکان دسترسی داشته باشد. فقط می توانید آن را با سنگ فرش کردن عناصر پراکنده به دست آورید (شش سنگ بی نهایت در سری MCU، سه جعبه جادویی در این فیلم). اما پیرنگ شاید دهمین نکته مهم در ذهن این فیلم باشد. این برش قطعی نه تنها از نظر رویدادها و اقدامات متعارف است (جیمز وان، کارگردان «آکوامن» و پتی جنکینز، کارگردان سریال «زن شگفتانگیز» در سابقه هستند که میگویند در مورد تداوم با اسنایدر مشورت کردهاند) بلکه خلوص زیباییشناختی است. برخی از صحنهها جابهجا شدهاند و/یا تغییر شکل دادهاند، برخی دیگر بازسازی یا اضافه شدهاند، و تقریباً همه چیز طولانیتر شده است. آنچه که به شدت به ثبت می رسد، حس فضا و مکان فیلم است، که ممکن است انسان را متعجب کند که آیا بسیاری از شکایات (موجه) در مورد سایر تصاویر ابرقهرمانی اسنایدر ناشی از تمایلات خود او و خواسته های تجاری بودجه های 9 رقمی است که اساساً در آنها وجود دارد. با یکدیگر اختلاف دارند
قابل توجه ترین بازسازی، از نظر شخصیت، خط داستانی Cyborg است. این آینه (بدون تکرار) تمام داستانهای دیگر شخصیتهایی است که احساسات مختلط در مورد دوران کودکی خود را آشتی میدهند و محدودیتهای والدین (یا شخصیتهای والدین) خود را میپذیرند. این دغدغه اصلی فیلم است و احساساتی که ایجاد میکند به عاملی الزامآور برای تولید تبدیل میشود که طبیعتاً ساختار متهورانهاش و آهنگسازی آن دائماً در معرض خطر خستهکردن مخاطب با تبدیل شدن به یک نمونهبردار آبنباتی از قطعات است. خط داستانی فیشر - رنجش سایبورگ از پدر دانشمند ناتوانش از نظر عاطفی، با بازی جو مورتون، با نام مستعار پدر اسکای نت در "نابودگر 2" - با همدلی و دقت ساخته شده است و در اوج متحرکی که رستگاری را بدون باطل کردن اراده بد ارائه می دهد، نتیجه داده است.
مبارزات سایبورگ مکمل رابطه بروس وین با پیشخدمت/پدر جانشینش آلفرد (جرمی آیرونز) و همچنین خاطره پدر و مادر کشته شدهاش است، حضور غایب که بر هر کاری که انجام میدهد تأثیر میگذارد. رابطه کلارک کنت با مادر خوانده مقدسش، مارتا (دایان لین) و پدر خوانده جاناتان کنت (کوین کاستنر) و پدر خونی جور ال (راسل کرو) در کنار خود سوپرمن مورد بازنگری قرار می گیرند، دوباره بافت می شوند و دوباره متولد می شوند. احساسات Wonder Woman در مورد ترک خانواده، جزیره و فرهنگ آن (و احساسات آنها در مورد رفتنش) نیز در هم تنیده شده است، به علاوه رنجش آکوامن از اینکه دو گونه دوگانه بین دو جهان پاره شده و احساس می کند توسط هر دو رها شده است. و رابطه بری با پدر جنایتکار زندانیاش (بیلی کروداپ)، که او را دوست دارد و میخواهد راضی کند، حتی اگر اقدامات او باعث شرمساری خانوادهشان شد و زندگی بری را بدتر کرد. (اگر شخصیت های اصلی آن اینقدر دل باز نبودند، این فیلم به شدت غمگین می شد.)
نظرات شما عزیزان:
|