زک سوبیچ زمانی که آهنگ خود به نام «ابرها» را در یوتیوب آپلود کرد، دانشآموز دبیرستانی بود. این یک موفقیت ویروسی شد و منجر به یک قرارداد ضبط و اجرای کنسرت شد. طرفداران مشتاق وحشیانه همراه با گروه کر آواز خواندند: "ما به بالا، بالا، بالا خواهیم رفت، اما من کمی بالاتر پرواز خواهم کرد، در ابرها بالا برو زیرا منظره کمی زیباتر است."
ایده شعر زمانی که زک در هواپیما بود به ذهنش خطور کرد، اما الهام بخش آن عمیق تر از نگاه کردن به بیرون از پنجره بود. سفر با هواپیما بازگشت از بازدید از لوردس به امید معجزه پس از تشخیص ترمینال بود.

زک در ابتدا در سن ۱۴ سالگی به سرطان استخوان مبتلا شد و از آنجایی که این فیلم چهار سال بعد شروع می شود، او ۱۷ ساله است و ۲۰ دور شیمی درمانی را پشت سر گذاشته است. همکلاسی های او در حال کار بر روی مقاله های درخواست دانشگاه خود هستند. در حالی که آنها گذشته خود را بررسی می کنند و مشتاقانه منتظر آینده خود هستند، زک از پزشکان خود می شنود که سرطان او دیگر قابل درمان نیست. «ابرها» داستان آخرین ماه های او، اولین عشق، بهترین دوست، آهنگ موفق او و تأثیر موسیقی و تشخیص او بر اطرافیانش است.
زک (فین آرگوس) به ما می گوید: «نوجوانان فکر می کنند شکست ناپذیر هستند. مقابله با سرطان همان چیزی است که او به آن عادت کرده است. این به معنای بیشتر از عادت کردن به کچل بودن، پرتاب کردن و استفاده از عصا است. این به معنای تلاش زیاد برای ایجاد احساس راحتی در اطرافیان است. بهترین دوست او سامی (سابرینا کارپنتر) است. آنها به نوعی درک آسان از افرادی دارند که برای همیشه یکدیگر را می شناسند. وقتی در آخرین لحظه وحشت میکند و میگوید که نمیتواند در یک کنسرت مدرسه اجرا کند، در عوض ادامه میدهد و تماشاگران را در حالی که آهنگ تمسخرآمیز "من سکسی هستم و میدانم" را میخواند، همراهش میکند. وقتی سعی میکند از او بپرسد که حالش چطور است، او میگوید: "این کار سختی است که در دبیرستان با کار قاتل مخفی انجام شود."
و هنگامی که او خبر بد را دریافت می کند، اولین واکنش او این است: "آیا می توانم شیمی درمانی را ترک کنم؟" هر زمان باقی مانده باشد تا حد ممکن به حالت عادی نزدیک خواهد شد. این فیلم به ویژه در مورد این موضوع که تلاش برای "عادی" بودن در شرایط طاقت فرسا به چه معناست. از آنجایی که همه اعضای خانواده، از جمله زک و والدینش (نیو کمپبل و تام اورت اسکات) و خواهر و برادرهایش شادی گاهی اوقات ضعیفی دارند و شاید سعی میکنند خودشان و همدیگر را متقاعد کنند، میتوانیم فشار را ببینیم. مادرش به او نصیحت میکند و لوردز را آنلاین جستجو میکند و اصرار میکند که اگر معجزهای نصیبشان شود، به یک سفر خانوادگی بروند. پدرش ترتیبی می دهد که زاک فرصتی برای رانندگی با ماشین رویایی خود داشته باشد. می بینیم که فشار و غم و ناامیدی چگونه ازدواج آنها را به هم ریخته است.
اما بیشتر تمرکز روی زک است، و روشی که زمان محدود او بر نگرانی های عادی نوجوانان تأثیر می گذارد. دختری هست که او دوستش دارد، امی (مدیسون ایزمن از فیلم های «جومانجی»). او باید یک «پیشنهاد» چشمگیر ارائه کند. او باید توضیح دهد که چرا هرگز در اولین قرار ملاقات آنها حاضر نشد - زیرا او در بیمارستان بود. و او باید به خود اجازه دهد که دوستش داشته باشند، حتی اگر بداند که باعث درد او می شود.
زک و سامی آهنگ خود را آپلود می کنند. بلند می شود. و با اشاره ای سرگرم کننده به نقش شناخته شده تام اورت اسکات، صحنه ای دقیقاً موازی با "آن کاری که انجام می دهید" وجود دارد که این آهنگ برای اولین بار از رادیو پخش می شود.
لیل رل هاوری به عنوان معلم زک حضوری گرم و پر جنب و جوش دارد. همانطور که او به کلاس در مورد نوشتن مقالات درخواست دانشگاه خود توصیه می کند، از شاعری مری الیور نقل قول می کند: "به من بگو، قصد داری با زندگی وحشی و ارزشمند خود چه کنی؟" برای بقیه ی کلاس، این یک تلنگر برای تفکر است تا به آنها کمک کند وارد دانشگاه شوند. برای زاک، این سوال حیاتی و فوری است. برای بقیه ما، این فیلم یادآوری است که نباید منتظر باشیم تا بالای ابرها پرواز کنیم تا زندگی خود را وحشی و ارزشمند نگه داریم.
نظرات شما عزیزان:
|